لحظهای که دانستم: پیژامهاش را زیر بالشم یافتم و پروانهها در دلم پر زدند
جما فاستر-ویزدم پس از نادیده گرفتن اولیه نیک، زمانی که یک حرکت کوچک احساسی باورنکردنی در او ایجاد کرد، فهمید که عشق همیشگی را پیدا کرده است. این داستان درباره عشق، رشد شخصی و نقل مکان به سیدنی است.

داستان عشق جما و نیک
این داستان روایت عشق غیرمنتظره جما فاستر-ویزدم و نیک، یک آسیبشناس گفتار استرالیایی است. جما که تازه از یک رابطه سهساله خارج شده بود، با تغییر تنظیمات برنامه دوستیابی خود به زنان، با نیک آشنا شد. پس از یک قرار اولیه awkward و ghosting موقت، بیماری کووید-۱۹ فرصتی برای دیداری دیگر ایجاد کرد که منجر به ارتباط عمیقتری شد.
- لحظه کلیدی: یافتن پیژامه Vegemite نیک زیر بالش که عمداً آنجا گذاشته شده بود
- تصمیم جسورانه: نقل مکان جما به استرالیل تنها چند ماه پس از شروع رابطه
- توسعه رابطه: ازدواج، خرید آپارتمان و آوردن سگ خانگی بیلین
- رشد شخصی: جما از فردی با اعتمادبهنفس پایین به کسی تبدیل شد که برای عشقش قارهها را میپیماید
- تغییر نگرش: عبور از انتظارات سنتی درباره رابطه و پذیرش عشق واقعین
“احساسی باورنکردنی بر من غلطه کرد، مثل پروانهها. میدانستم که این عشق است”.
“حالا که میروی چه کار کنم؟” “با من بیا”.
این داستان نشان میدهد که عشق واقعی میتواند از جایی که least انتظارش را داریم ظاهر شود و زندگی را به روشی غیرقابل تصور دگرگون کند.
