مهربانی غریبهها: طالبیهایم پرت شدند و گروهی از زنان مسن به کمکم آمدند
داستانی از کمک بیدریغ چند زن مسن در بازار که با ایستادن در برابر ترافیک، طالبیهای پرت شده را جمعآوری کردند. این روایت زیبا از سری داستانهای «مهربانی غریبهها» نشاندهنده محبت بیچشمداشت انسانهاست.

داستان مهربانی غریبهها در بازار
این داستان روایت شخصی است که هنگام بازگشت از بازار، جعبه طالبیها از چرخ دستی کوچکش به زمین میافتد و میوهها در شش جهت مختلف پرت میشوند. در این لحظه حساس، گروهی از زنان مسن با موهای سفید و روسری که شبیه عروسکهای ماتریوشکا بودند، به کمک میآیند. آنها بدون ترس از ماشینهایی که به آرامی به سمتشان میآمدند، دستهای خود را بالا بردند تا ترافیک را در هر دو جهت متوقف کنند و تمام طالبیها را جمعآوری نمودند.
- زنان مسن بدون هیچ حرفی فقط لبخند زدند و خداحافظی کردند
- این عمل مهربانی بیچشمداشت بود و هیچ انتظاری نداشتند
- راوی هرگز طرفدار طالبی نبود اما این داستان را همیشه تعریف میکند
- این اتفاق در یک تقاطع شلوغ نزدیک بازار رخ داد
- کمک آنها در لحظهای که راوی درمانده بود، بسیار ارزشمند بود
"آنها بدون اینکه کلمهای بگویند، فقط لبخند زدند و برایم دست تکان دادند"
"من هرگز طالبی نخوردم - هرگز طرفدار واقعی آن نبودم - اما این داستان را همیشه تعریف میکنم چون خیلی دوستش دارم"
این داستان زیبا نشان میدهد که مهربانی میتواند در سادهترین لحظات زندگی رخ دهد و تأثیر ماندگاری بر جا بگذارد.
