مرگ مادر و غم سیبهای باقیمانده از درختش
نویسنده از مرگ مادرش مینویسد و دریغ خوردن سیبهایی که هر سال از درختش به او تعارف میکرد. اکنون که مادر نیست، او با پختن انواع دسرهای سیب سعی میکند این فقدان را جبران کند.

غم سیبهای مادر
این مقاله تجربه شخصی نویسنده را از مرگ مادرش و ارتباط آن با درخت سیب مادر روایت میکند. مادر او آشپز بسیار بدی بود اما هر پاییز مقادیر زیادی سیب از درختش به نویسنده تعارف میکرد که او همیشه رد میکرد. اکنون که مادر فوت کرده، نویسنده با پختن انواع غذاها و دسرهای سیب سعی میکند این فرصت از دست رفته را جبران کند.
- مادر آشپز بدی بود اما همیشه سیبهای درختش را به نویسنده تعارف میکرد
- نویسنده هر سال این سیبها را رد میکرد چون خانوادهاش سیب دوست نداشتند
- پس از مرگ مادر، نویسنده احساس میکند باید همه سیبها را استفاده کند
- او انواع کرمبل، فلپجک و غذاهای حاوی سیب درست میکند
- این سیبها نماد ارتباط از دست رفته با مادر شدهاند
“هر سال میگفت «لطفاً کمی سیب بردار» و جعبهای به من میداد که بزرگتر از آن بود که در ماشین جا شود.”
“این پاییز، من تسخیر نیاز به تمام کردن آنها شدهام.”
نویسنده در پایان تأکید میکند که باید فرصتهای کوچک زندگی را جدی گرفت، چون پس از از دست دادن عزیزان، همین چیزهای کوچک تبدیل به غمهای بزرگ میشوند.
