چرا هنر در زبان ذاتاً “نابحق” است و هرگز به پایان نمیرسد؟
تحلیل فلسفی امیرعلی مالکی درباره ماهیت ناتمام شعر و زبان که با الهام از کییرکگور و ابنسینا نشان میدهد شعر بهعنوان “بریکولاژ” همواره در حال بازآفرینی است.

ماهیت ناتمام شعر و زبان
این تحلیل فلسفی به بررسی ذات “نابحق” و ناتمام زبان و شعر میپردازد. با الهام از کییرکگور، زبان همواره در بیان کامل ناتوان است و این نقص ذاتی، شعر را به حرکتی دوری و بیپایان تبدیل میکند. نویسنده از مفهوم “بریکولاژ” (تکهچینی) کلود لوی-استروس استفاده میکند تا نشان دهد شاعر و خواننده با واژگان شکسته و تجربههای زیسته، جهانی همیشه در حال باززایی میسازند.
- شعر هرگز پایان نمیپذیرد و همواره در حال “بازخوانی” و “بازگویی” است
- “لکنت اوروبوروسیسوار” زبان نشاندهنده آگاهی مشروط شعر به ناتمامی خود است
- شعر در تلاقی با امور روزمره معنا مییابد و با هر خوانش جدید تولد دوباره مییابد
- ابنسینا شعر را “انسجام از دل اختلاف” میداند و نه وحدت از پیش تعیینشده
- بریکولاژ نه یک تکنیک، بلکه هستیشناسی زبان در مواجهه با جهان است
“نزد خداوند، ما همیشه گناهکاریم” – این گزاره کییرکگور به زبان شعر تعمیم مییابد “شعر چیزی نیست جز قطاری پیوسته از واژگان که دلالتهای ناقص را بهتر میکنند” – ابنسینا
این تحلیل نشان میدهد که ناتمامی ذاتی زبان، فرصتی برای بازآفرینی پیوسته معنا بوده و شعر را به بازی جدی با هستی تبدیل میکند.
